دست‌نویس

توی زندگی زمانی بود که یه مسیر طولانی رو پیاده راه میرفتم تا به سقفی که ظاهرا اسمش خونه‌ بود، برسم. کل مسیر‌ damien توی گوشم زمزمه می‌کرد: i can't take my eyes off of you و من یقین داشتم دوست داشتن کسی در جهان به وقت رنج‌ها آخرین پناه آدمیه. امشب؟ یقینم رو گم کردم.


I can't take my mind
My mind, my mind
'Til I find somebody new




And so it is just like you said it would be
Life goes easy on me
Most of the time
And so it is the shorter story
No love, no glory
No hero in her sky


  • مه‍ شید

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی